خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (با صفحه کلید) وارد کردن (به کامپیوتر)
[فعل]
to key in
/ki ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: keyed in]
[گذشته: keyed in]
[گذشته کامل: keyed in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با صفحه کلید) وارد کردن (به کامپیوتر)
to key something in
چیزی را وارد کردن
1. I've got all the data but it still needs to be keyed in.
1. همه دادهها را دارم، اما هنوز باید وارد (کامپیوتر) شوند.
2. Key in your password.
2. رمز عبور خود را وارد کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
key grip
key factor
key
kevin
kettledrum
key ring
key signature
keyboard
keyboarder
keyboardist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان