خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صفحهکلید (کامپیوتر، ماشین تحریر و...)
2 . کیبورد (موسیقی)
[اسم]
keyboard
/ˈkiː.bɔːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صفحهکلید (کامپیوتر، ماشین تحریر و...)
کیبورد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صفحهکلید
1.I got a new keyboard and mouse for my computer.
1. برای کامپیوترم، یک کیبورد و ماوس جدید خریدم.
2
کیبورد (موسیقی)
1.Steve plays keyboards, drums, and saxophone.
1. "استیو"، کیبورد، درامز و ساکسیفون مینوازد.
تصاویر
کلمات نزدیک
key signature
key ring
key in
key grip
key factor
keyboarder
keyboardist
keychain
keyed up
keyhole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان