خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به اجرا در آمدن
[فعل]
to kick in
/kɪk ɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kicked in]
[گذشته: kicked in]
[گذشته کامل: kicked in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به اجرا در آمدن
اتفاق افتادن، به کار افتادن
1.The new tax rate kicks in next month.
1. نرخ جدید مالیات ماه آینده به اجرا در میآید.
تصاویر
کلمات نزدیک
kick
kia
khmer
khalifa
khakis
kick off
kick out
kick start
kick the bucket
kick up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان