خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرحال
[صفت]
kicking
/ˈkɪkɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرحال
سر و مر و گنده
1.He really was alive and kicking.
1. او واقعا سرحال و سرزنده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
kick up
kick the bucket
kick out
kick off
kick in
kid
kidnap
kidnaper
kidnapper
kidney
کلمات نزدیک
kicker
kickball
kickback
kick-off
kick-boxing
kickoff
kicks
kickstand
kid
kid leather
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان