خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شگفتزده کردن
2 . تحتتأثیر قرار دادن
[عبارت]
to knock someone's socks off
/tuː nɑkː ˈsʌmˌwʌnz sɑks ɔf/
1
شگفتزده کردن
متعجب ساختن
1.When Cody heard him playing for the first time, it really knocked his socks off.
1. وقتی "کودی" برای اولین بار (موسیقی) نواختن او را شنید، واقعاً او را شگفتزده کرد.
2
تحتتأثیر قرار دادن
هوش از سر کسی پراندن
informal
مترادف و متضاد
knock someone dead
1.With that dress, you’ll knock his socks off!
1. با آن پیراهن، هوش از سر او میپرانی!
تصاویر
کلمات نزدیک
knock someone sideways
knock someone dead
knock over
knock out
knock one off one's feet
knock together
knock up
knock-down
knock-kneed
knock-on effect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان