خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدل گرهای (مو)
2 . گره
3 . برآمدگی
4 . بستن (با گره)
5 . گره زدن
6 . منقبض شدن (عضله و ... در اثر ترس یا هیجان)
[اسم]
knot
/nɑːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدل گرهای (مو)
1.She had her hair in a knot.
1. او موهایش را مدل گرهای بسته بود.
2
گره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گره دریایی
گره
1.I can't untie the knot - it's too tight.
1. من نمیتوانم این گره را باز کنم؛ خیلی سفت است.
to tie a knot
بستن گره [گره زدن]
3
برآمدگی
برجستگی
[فعل]
to knot
/nɑːt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: knotted]
[گذشته: knotted]
[گذشته کامل: knotted]
صرف فعل
4
بستن (با گره)
1.He carefully knotted his tie.
1. او با دقت کراواتش را بست.
2.She wore her hair loosely knotted on top of her head.
2. او موهایش را (به صورت) شل بالای سرش میبندد.
5
گره زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گره زدن
1.He knotted the ends of the rope together.
1. او دو سر طناب را به هم گره زد.
6
منقبض شدن (عضله و ... در اثر ترس یا هیجان)
سفت و سخت شدن
1.She felt her stomach knot with fear.
1. او احساس کرد (عضله) شکمش از ترس منقبض شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
knoll
knockout competition
knockout
knocker
knock-up
knotted
knotty
knotweed
know
know like the palm of one's hand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان