خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لمینت کردن
2 . چند لایه
[فعل]
to laminate
/ˈlæmɪnət/
فعل گذرا
[گذشته: laminated]
[گذشته: laminated]
[گذشته کامل: laminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
لمینت کردن
با لایهای محافظ پوشاندن، چند لایه کردن
1.The book had a shiny laminated cover.
1. (آن) کتاب یک جلد براق لمینت شده داشت.
[صفت]
laminate
/ˈlæmɪnət/
غیرقابل مقایسه
2
چند لایه
لایه لایه
تصاویر
کلمات نزدیک
lamented
lamentation
lamentably
lamentable
lament
laminated
lamp
lamp shade
lamplight
lampoon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان