[اسم]

lament

/ləˈment/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرثیه نوحه، سوگنامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوحه مرثیه
  • 1.a nostalgic lament for lost love
    1. مرثیه‌ای نوستالژیک برای عشق از دست رفته
[فعل]

to lament

/ləˈment/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: lamented] [گذشته: lamented] [گذشته کامل: lamented]

2 سوگواری کردن گریه‌زاری کردن

formal
مترادف و متضاد bemoan bewail
  • 1.The nation lamented the death of its great war leader.
    1. (مردم) کشور، مرگ رهبر جنگی بزرگشان را سوگواری کردند.

3 اظهار تأسف کردن افسوس خوردن

formal
  • 1.In the poem he laments the destruction of the countryside.
    1. او در شعر از نابود شدن مناطق روستایی اظهار تأسف می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان