1 . طول 2 . مدت (زمان) 3 . اندازه 4 . طول استخر 5 . طول اسب
[اسم]

length

/lɛŋkθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طول قد

معادل ها در دیکشنری فارسی: امتداد درازا درازنا درازی طول
مترادف و متضاد distance extent linear measure span
  • 1.Can you guess the length of that truck?
    1. آیا می‌توانی طول آن کامیون را حدس بزنی؟
to measure the length of something
طول چیزی را اندازه گرفتن
  • The children measured the length of their shadows at three different times of day.
    بچه‌ها طول سایه‌هایشان را در سه زمان مختلف اندازه گرفتند.
to have a length of ...
... طول داشتن
  • These leaves have a length of about 7 cm.
    این برگ‌ها حدودا 7 سانتی متر طول دارند.
medium length
قد متوسط
  • His beard is of a medium length.
    ریش او قد متوسطی داشت.

2 مدت (زمان)

length of time/movie ...
مدت زمان/فیلم و...
  • 1. He was disgusted at the length of time he had to wait.
    1. او از مدت زمانی که مجبور شد منتظر بماند متنفر بود.
  • 2. The length of the movie is two hours.
    2. مدت زمان فیلم دو ساعت است.

3 اندازه قطر (کتاب، نوشته)

  • 1.He's written books of various lengths on the subject.
    1. او راجع به این موضوع در اندازه‌‌های مختلف کتاب نوشته است.
length of a book/film/play...
اندازه یک کتاب/فیلم/نمایش و...
  • We had to cut the length of the book by one third.
    ما باید اندازه کتاب را تا یک‌سوم کوتاه می‌کردیم.

4 طول استخر

  • 1.He swims 50 lengths a day.
    1. او هر روز 50 بار طول استخر را شنا می‌کند.
  • 2.I did 20 lengths today.
    2. امروز او 20 طول استخر را شنا کرد.

5 طول اسب

  • 1.The horse won by two lengths.
    1. اسب به فاصله طول دو اسب برنده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان