[فعل]

to lend

/lɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: lent] [گذشته: lent] [گذشته کامل: lent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قرض دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به عاریت دادن قرض دادن
مترادف و متضاد let someone use loan borrow withhold
to lend something
چیزی را قرض دادن
  • She doesn't like lending her books.
    او دوست ندارد کتاب‌هایش را قرض بدهد.
lend something to somebody
چیزی را به کسی قرض دادن
  • I've lent the car to a friend.
    من ماشین را به یک دوست قرض داده‌ام.
to lend somebody something
به کسی چیزی قرض دادن
  • If you need a sweater I can lend you one.
    اگر به گرمکن نیاز داری، می‌توانم یکی به تو قرض بدهم.

2 وام دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وام دادن
مترادف و متضاد loan borrow
to lend something (to somebody)
چیزی را (به کسی) وام دادن
  • The bank refused to lend the money to us.
    بانک قبول نکرد که به ما آن مبلغ پول را وام بدهد.
to lend somebody something
به کسی چیزی وام دادن
  • They refused to lend us the money.
    آنها نپذیرفتند به ما (پول) وام بدهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان