خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برای (چیزی یا کسی) زندگی کردن
[فعل]
to live for
/lɪv fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: lived for]
[گذشته: lived for]
[گذشته کامل: lived for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برای (چیزی یا کسی) زندگی کردن
1.After his wife died, he had nothing to live for.
1. بعد از فوت زنش، او هیچچیز برای زندگی کردن نداشت.
2.She just lives for music.
2. او فقط برای موسیقی زندگی میکند [او فقط به عشق موسیقی زنده است].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lie behind
lie ahead
leave to
laze around
plunge into
live off
look out for
match up
meet with
miss out
کلمات نزدیک
live down
live broadcast
live blog
live beyond one's means
live below the poverty line
live hand to mouth
live high off on the hog
live in
live in a world of your own
live language
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان