خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برآورده کردن (انتظار)
[فعل]
to live up to
/lɪv ʌp tu/
فعل گذرا
[گذشته: lived up to]
[گذشته: lived up to]
[گذشته کامل: lived up to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برآورده کردن (انتظار)
1.He failed to live up to his parents' expectations.
1. او نتوانست انتظارات والدینش را برآورده کند.
2.The concert was brilliant - it lived up to all our expectations.
2. کنسرت فوقالعاده بود؛ انتظارات ما را برآورده کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
half-ass
gripe ass
flat on ass
eat ass out
drag ass
load down
have ass in a crack
in a pig's ass
it will be ass
kick ass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان