خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کبد (کالبدشناسی)
2 . گوشت جگر (حیوانات)
[اسم]
liver
/ˈlɪvər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کبد (کالبدشناسی)
جگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جگر
کبد
1.He has something wrong with his liver.
1. او مشکلی در کبدش دارد [کبدش مشکل دارد].
a fat liver
کبد چرب
2
گوشت جگر (حیوانات)
calf's liver
جگر گوساله
liver pâté
پاته جگر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
liven up
lively
live with
live wire
live out
liver-colored
liver fluke
liver pudding
liver sausage
liver spot
کلمات نزدیک
liven up
lively
liveliness
livelihood
liveable
liver fluke
liver spot
liverpool
livery
livery stable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان