خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمل کردن (چیزی سنگین)
[فعل]
to load down
/loʊd daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: loaded down]
[گذشته: loaded down]
[گذشته کامل: loaded down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمل کردن (چیزی سنگین)
سنگینی کردن
مترادف و متضاد
weigh down
1.I was loaded down with shopping.
1. خریدها در دستم سنگینی میکرد.
2.She was loaded down with bags of groceries.
2. او کیسههای خرید را حمل میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
load
llama
lizard
living room
living accommodations
load up
loaded
loader
loaf
loaf of bread
کلمات نزدیک
live up to
half-ass
gripe ass
flat on ass
eat ass out
have ass in a crack
in a pig's ass
it will be ass
kick ass
look around for
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان