خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به چشم ... نگاه کردن
2 . نظارهگر بودن
[فعل]
to look on
/lʊk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: looked on]
[گذشته: looked on]
[گذشته کامل: looked on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به چشم ... نگاه کردن
1.We looked on her as a daughter.
1. ما به او به چشم دخترمان نگاه میکردیم.
2
نظارهگر بودن
تماشا کردن
1.A large crowd looked on as the band played.
1. یک جمعیت بزرگ اجرای گروه موسیقی را تماشا میکرد.
2.Passers-by simply looked on as he was attacked.
2. وقتی او مورد حمله قرار گرفت، رهگذرها فقط نظارهگر بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
look like the cat that swallowed the canary
look like
look into
look in
look green around the gills
look on the bright side
look out
look out for
look over
look round
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان