خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اقدام کردن
2 . راه افتادن
[عبارت]
make a move
/mˌeɪk ɐ mˈuːv/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اقدام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقدام کردن
مترادف و متضاد
take action
2
راه افتادن
حرکت کردن
informal
1.It's getting late—we'd better make a move.
1. دارد دیر میشود؛ بهتر است راه بیفتیم.
2.We should make a move — it's really late.
2. باید حرکت کنیم؛ واقعاً دیروقت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
make a mountain out of a mole hill
make a monkey out of someone
make a mistake
make a mess
make a meal of
make a name for yourself
make a noise
make a note
make a phone call
make a photocopy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان