خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرایش
[اسم]
makeup
/ˈmeɪk.ʌp/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرایش
لوازم آرایش
مترادف و متضاد
cosmetics
1.I put on a little eye makeup.
1. او کمی آرایش چشم کرد.
2.She wears a lot of makeup.
2. او بسیار آرایش می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
makeover
make up mind
make up
make over
make out
mal de mer
malachite
malady
malar
malar bone
کلمات نزدیک
makeshift
maker
makeover
make-up artist
make-up
making
maladapted
maladjusted
maladministration
maladroit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان