خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مردانه
2 . مذکر (دستور زبان)
3 . جنسیت مذکر
4 . واژه مذکر
[صفت]
masculine
/ˈmæskjələn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more masculine]
[حالت عالی: most masculine]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مردانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نرینه
مردانه
مترادف و متضاد
male
manlike
manly
feminine
1.It is undeniable that his beard makes him look masculine.
1. این (موضوع) که ریش (چهره) او را مردانه میکند، انکارنشدنی است.
2.The boy became more masculine as he got older.
2. پسر همچنان که بزرگتر میشد، مردانهتر میشد.
3.The girls liked Jerry because of his masculine ways.
3. دخترها از "جری" بهخاطر رفتارهای مردانهاش خوششان میآمد.
2
مذکر (دستور زبان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مذکر
specialized
مترادف و متضاد
male
feminine
a masculine name
یک اسم مذکر
[اسم]
masculine
/ˈmæskjələn/
غیرقابل شمارش
3
جنسیت مذکر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مذکر
specialized
مترادف و متضاد
male sex
feminine
4
واژه مذکر
specialized
مترادف و متضاد
feminine
تصاویر
کلمات نزدیک
mascot
mascara
masala
marzipan
maryam
masculinity
mash
mash the potatoes with a fork.
mashed
mashed potatoes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان