1 . خمیر کردن
[فعل]

to mash

/mæʃ/
فعل گذرا
[گذشته: mashed] [گذشته: mashed] [گذشته کامل: mashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خمیر کردن به صورت پوره درآوردن، له کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خمیر کردن
مترادف و متضاد pulp smash
  • 1.Mash the fruit up with a fork.
    1. میوه‌ها را با چنگال له کنید.
  • 2.Mash the potatoes.
    2. سیب زمینی‌ها را به‌صورت پوره در بیاور.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان