خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدال
[اسم]
medal
/ˈmed.əl/
قابل شمارش
1
مدال
نشان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشان
مدال
1.an Olympic medal
1. یک مدال المپیک
2.He was awarded a medal for bravery.
2. مدالی برای شجاعت به او اعطا شد.
3.She won three gold medals.
3. او سه مدال طلا برد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mechanized
mechanize
mechanization
mechanism
mechanics
medalist
medallion
meddle
meddler
meddlesome
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان