خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فروپاشیدن
2 . ذوب کردن (فلز)
[فعل]
to melt down
/ˈmɛlt ˈdaʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: melted down]
[گذشته: melted down]
[گذشته کامل: melted down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فروپاشیدن
1.The economic minister has kept the nation's economy from melting down.
1. وزیر اقتصاد، اقتصاد کشور را از فروپاشیدن دور نگه داشتهاست.
2
ذوب کردن (فلز)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب کردن
1.Many of the bronze statues were melted down and used to make weapons.
1. بسیاری از مجسمههای برنزی ذوب شدند و برای ساختن اسلحه مورداستفاده قرار گرفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
melt
melon
melody
melodramatic
melodrama
melt in one's mouth
meltdown
melted
melting
melting point
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان