Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ادغام شدن
2 . ادغام کردن
[فعل]
to merge
/mɜrʤ/
فعل ناگذر
[گذشته: merged]
[گذشته: merged]
[گذشته کامل: merged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادغام شدن
یکی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادغام شدن
1.The country's two biggest banks are planning to merge.
1. دو تا از بزرگترین بانکهای کشور تصمیم دارند ادغام شوند.
2.The stream merges with the river here.
2. نهر در این مکان با رودخانه یکی میشود.
2
ادغام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادغام کردن
1.They decided to merge the two companies into one.
1. آنها تصمیم گرفتند که آن دو شرکت را (به یک شرکت) ادغام کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
merganser
meretriciousness
meretriciously
meretricious
merestone
merge into a lane
merged
merger
merger agreement
merginae
کلمات نزدیک
meretricious
merengue
merely
mere
mercy killing
merger
meridian
meringue
meristem
merit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان