خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میانسالی
[اسم]
middle age
/ˌmɪdl eɪdʒ/
قابل شمارش
1
میانسالی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میانسالی
1.a pleasant woman in early middle age
1. یک خانم خوش مشرب در اوایل میانسالی
تصاویر
کلمات نزدیک
middle
midday
mid-air
mid
microwave
middle ages
middle class
middle ear
middle east
middle england
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان