خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملایم
2 . جزئی
3 . آرام و مهربان
[صفت]
mild
/mɑɪld/
قابل مقایسه
1
ملایم
معتدل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ملایم
معتدل
آرام
مترادف و متضاد
clement
temperate
cold
severe
mild weather/season
هوا/فصل معتدل
We've had a mild winter this year.
امسال زمستان معتدلی داشتهایم.
a mild curry
ادویه کاری ملایم
2
جزئی
خفیف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خفیف
مترادف و متضاد
minimal
slight
strong
a mild punishment/criticism
یک مجازات/انتقاد جزئی
She can't accept even mild criticism of her work.
او حتی انتقاد جزئی از کارش را نمیتواند بپذیرد.
a mild heart attack
سکته قلبی خفیف
He has suffered a mild heart attack - nothing too serious.
او سکته قلبی جزئی داشت؛ چیز جدی نبود.
a mild form of something
نوع خفیفی از چیزی
a mild form of the disease
نوع خفیفی از بیماری
3
آرام و مهربان
خونسرد، متین
مترادف و متضاد
equable
gentle
kind
1.She was a mild woman, who never shouted.
1. او یک زن آرام و مهربان بود که هیچوقت داد نزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
milan
mike
miguel
migratory
migration
mild flavor
mild weather
mildew
mildly
mildness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان