1 . ملایم 2 . جزئی 3 . آرام و مهربان
[صفت]

mild

/mɑɪld/
قابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ملایم معتدل

معادل ها در دیکشنری فارسی: ملایم معتدل آرام
مترادف و متضاد clement temperate cold severe
mild weather/season
هوا/فصل معتدل
  • We've had a mild winter this year.
    امسال زمستان معتدلی داشته‌ایم.
a mild curry
ادویه کاری ملایم

2 جزئی خفیف

معادل ها در دیکشنری فارسی: خفیف
مترادف و متضاد minimal slight strong
a mild punishment/criticism
یک مجازات/انتقاد جزئی
  • She can't accept even mild criticism of her work.
    او حتی انتقاد جزئی از کارش را نمی‌تواند بپذیرد.
a mild heart attack
سکته قلبی خفیف
  • He has suffered a mild heart attack - nothing too serious.
    او سکته قلبی جزئی داشت؛ چیز جدی نبود.
a mild form of something
نوع خفیفی از چیزی
  • a mild form of the disease
    نوع خفیفی از بیماری

3 آرام و مهربان خونسرد، متین

مترادف و متضاد equable gentle kind
  • 1.She was a mild woman, who never shouted.
    1. او یک زن آرام و مهربان بود که هیچوقت داد نزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان