[اسم]

migration

/maɪˈgreɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مهاجرت کوچ

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوچ
  • 1.She’s interested in bat migration.
    1. او به مهاجرت خفاش‌ها علاقه‌مند است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان