Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مهاجرت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
migration
/maɪˈgreɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مهاجرت
کوچ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کوچ
1.She’s interested in bat migration.
1. او به مهاجرت خفاشها علاقهمند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
migrate
migrant
migraine
mignon
mighty
migratory
miguel
mike
milan
mild
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان