خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لحظه
[اسم]
moment
/ˈmoʊ.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لحظه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آن
حین
دم
لمحه
لحظه
مترادف و متضاد
bit
instant
little while
sec
to wait a moment
یک لحظه صبر کردن
Can you wait a moment?
میتوانی یک لحظه صبر کنی؟
one moment
یک لحظه
One moment, please.
یک لحظه، لطفا.
for a moment
برای یک لحظه
For a moment I thought it was Anna.
برای یک لحظه فکر کردم او "آنا" بود.
have (got) a moment
یک لحظه (وقت) داشتن
Have you got a moment?
یک لحظه (وقت) داری؟
in a moment
یک لحظه دیگر
I'll be back in a moment.
من یک لحظه دیگر [خیلی زود] بر میگردم.
at any moment
هر لحظه
I'm expecting her to come at any moment.
من منتظرم او هر لحظه سر برسد.
moments later
چند لحظه بعد
Moments later, I heard a terrible crash.
چند لحظه بعد، صدای تصادف وحشتناکی را شنیدم.
at the moment
در این لحظه
We're busy at the moment.
ما الان [در این لحظه] سرمان شلوغ است.
تصاویر
کلمات نزدیک
mom
molybdenum
molten
molt
molotov cocktail
momentarily
momentary
momentous
momentum
momma
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان