خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زودگذر
[صفت]
momentary
/ˈməʊmənteri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more momentary]
[حالت عالی: most momentary]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زودگذر
کوتاه، لحظهای، موقتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمدوام
مترادف و متضاد
brief
1.The accident was the result of a momentary lapse of concentration.
1. (آن) حادثه نتیجه از دست دادن لحظهای تمرکز بود.
2.The announcement caused momentary confusion among the passengers.
2. اطلاعیه منجر به گیجی لحظهای بین مسافرها شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
momentarily
moment
mom
molybdenum
molten
momentous
momentum
momma
mommy
mon.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان