خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حالت
[اسم]
mood
/muːd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حالت
حس و حال، وضع (روحی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اوقات
حال
حال و هوا
دل و دماغ
روحیه
وجه
قلق
مترادف و متضاد
disposition
state of mind
temper
1.The public mood changed dramatically after the bombing.
1. وضع ملت بعد از بمبگذاری به طور قابل توجهی تغییر کرد.
in a good/bad mood
حس و حال خوب/بد
1. She's in a bad mood.
1. او حس و حال بدی دارد.
2. She's in a good mood today.
2. او امروز حس و حال خوبی دارد.
to be in the mood for
حس و حال چیزی را داشتن
I'm just not in the mood for a party tonight.
من امشب اصلا حس و حال مهمانی را ندارم.
in the mood to
حس و حال چیزی را داشتن
I'm not really in the mood to go out tonight.
من امشب واقعا حس و حال بیرون رفتن را ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
moo
monumentally
monumental arch
monumental
monument
moodily
moody
mooli
moon
moon about
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان