خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میرایی
[اسم]
mortality
/mɔːrˈtæləti/
قابل شمارش
[جمع: mortalities]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
میرایی
مرگ و میر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میرایی
مرگ و میر
فنا
مترادف و متضاد
death
1.After her mother's death, she became acutely aware of her own mortality.
1. بعد از مرگ مادرش، او به شدت از میرایی خود آگاه شد.
2.Mortality from lung cancer is still increasing.
2. مرگ و میر به خاطر سرطان ریه همچنان رو به افزایش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
mortal wound
mortal remains
mortal enemy
mortal
morsel
mortality rate
mortally
mortar
mortar board
morteza
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان