خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راز
[اسم]
mystery
/ˈmɪstəri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
راز
رمز، معما، رازآلود، معمایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راز
رمز
سر
مترادف و متضاد
conundrum
enigma
secrecy
secret
1.a mystery movie
1. یک فیلم معمایی
2.I enjoy murder mysteries.
2. من از فیلمهای رمزآلود جنایی لذت میبرم.
3.The book tries to explain some of the mysteries of life.
3. کتاب سعی دارد تا برخی از رازهای زندگی را توضیح دهد.
solved/unsolved mystery
معمای حل شده/حل نشده
to solve a mystery
معما حل کردن
The mystery was solved when the police discovered the murder weapon.
معما زمانی حل شد که پلیس آلت قتاله را کشف کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mysteriously
mysterious
myspace
myself
myrtle
mystery play
mystery shopper
mystic
mystical
mysticism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان