خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باریک
2 . تنگ کردن (چشم)
[صفت]
narrow
/ˈnær.oʊ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: narrower]
[حالت عالی: narrowest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باریک
کم عرض، تنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باریک
تنگ
کمعرض
مترادف و متضاد
slender
small
tapered
broad
wide
1.The canal was extremely narrow.
1. مجرا بسیار باریک بود.
narrow streets
خیابانهای باریک [تنگ]
[فعل]
to narrow
/ˈnær.oʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: narrowed]
[گذشته: narrowed]
[گذشته کامل: narrowed]
صرف فعل
2
تنگ کردن (چشم)
باریک کردن، تنگ شدن، باریک شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باریک شدن
1.His eyes narrowed angrily.
1. چشمان او از عصبانیت تنگ شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
narrate
nark
narcist
narcissus pseudonarcissus
narcissus jonquilla
narrow-minded
narrow down
narwal
narwhal
narwhale
کلمات نزدیک
narrator
narrative poetry
narrative
narration
narrate
narrow boat
narrow cobblestone street
narrow escape
narrow gauge
narrow majority
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان