Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صداپیشگی کردن
2 . نقل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to narrate
/nəˈreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: narrated]
[گذشته: narrated]
[گذشته کامل: narrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صداپیشگی کردن
1.The film was narrated by David Attenborough.
1. فیلم با صدای "دیوید اتنبورو" صداپیشگی شده بود.
2.Walter Cronkite narrated the documentary film.
2. "والتر کرونکایت" آن فیلم مستند را صداپیشگی کرد.
2
نقل کردن
روایت کردن، شرح دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعریف کردن
روایت کردن
نقل کردن
آوردن
مترادف و متضاد
relate
1.The main character narrates the story.
1. شخصیت اصلی، داستان را روایت میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
narcotics
narcotic
narcissus
narcissism
nappy rash
narration
narrative
narrative poetry
narrator
narrow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان