خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طبیعی
2 . بکار (نت موسیقی)
3 . ذاتی
[صفت]
natural
/ˈnætʃ.ə.rəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more natural]
[حالت عالی: most natural]
1
طبیعی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طبیعی
مترادف و متضاد
organic
unprocessed
artificial
refined
1.Tooran is the natural home of the Persian zebra.
1. توران زیستگاه طبیعی گورخر ایرانی است.
natural resources
منابع طبیعی
a country’s natural resources
منابع طبیعی یک کشور
natural disaster
بلای طبیعی
natural causes
دلایل طبیعی
death from natural causes
مرگ به خاطر دلایل طبیعی
a natural substance
یک ماده طبیعی
2
بکار (نت موسیقی)
B natural
نت B بکار
3
ذاتی
بالفطره، نهادی
1.She's a natural athlete.
1. او یک ورزشکار بالفطره است.
a natural talent
استعداد ذاتی
تصاویر
کلمات نزدیک
natterjack
natter
nato
nativity play
nativity
natural childbirth
natural disaster
natural gas
natural history
natural history museum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان