خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نیازمندان
2 . نیازمند تأیید (دیگران)
3 . نیازمند
[اسم]
the needy
/ˈnidi/
غیرقابل شمارش
1
نیازمندان
تنگدستان
[صفت]
needy
/ˈnidi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: needier]
[حالت عالی: neediest]
2
نیازمند تأیید (دیگران)
بدون اعتمادبهنفس، محتاج نوازش
1.She is shy and needy.
1. او خجالتی و بدون اعتمادبهنفس است.
3
نیازمند
فقیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حاجتمند
مستمند
محتاج
مترادف و متضاد
disadvantaged
poor
1.After he lost his job, he became very needy.
1. او بعد از اینکه کارش را از دست داد، خیلی فقیر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
needs
needlework
needlessness
needlessly
needless to say
nefarious
negate
negation
negative
negative equity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان