1 . خویشاوند سالاری
[اسم]

nepotism

/ˈnepətɪzəm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خویشاوند سالاری پارتی‌ بازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارتی‌بازی
مترادف و متضاد favoritism
  • 1.He was guilty of nepotism and corruption.
    1. او متهم به خویشاوند سالاری و فساد بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان