خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیطرف
2 . خلاص (دنده)
[صفت]
neutral
/ˈnutrəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more neutral]
[حالت عالی: most neutral]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیطرف
خنثی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیطرف
خنثی
مترادف و متضاد
impartial
unaligned
unbiased
belligerent
biased
partisan
1.Adolph did not reject the idea but remained neutral about it.
1. "آدولف" ایده را رد نکرد اما درباره آن خنثی باقی ماند.
2.It is logical to remain neutral in a violent argument between spouses.
2. منطقی است که در دعواهای بین زن و شوهر بیطرف باقی بمانیم.
3.Switzerland was a neutral country in World War II.
3. سوئیس در جنگ جهانی دوم کشوری بیطرف بود.
[اسم]
neutral
/ˈnutrəl/
غیرقابل شمارش
2
خلاص (دنده)
1.Put the car in neutral.
1. اتومبیل را روی (دنده) خلاص بگذار [اتومبیل را خلاص کن].
تصاویر
کلمات نزدیک
neuter
neurotransmitter
neurotic
neurosurgery
neurosurgeon
neutral gear
neutral zone
neutrality
neutralization
neutralize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان