[فعل]

to neutralize

/ˈnuːtrəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: neutralized] [گذشته: neutralized] [گذشته کامل: neutralized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خنثی کردن بی اثر کردن، از کار انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خنثی کردن
مترادف و متضاد counteract
  • 1.Lime was used to neutralize the acidity of the soil.
    1. از سنگ آهک برای خنثی کردن خاک استفاده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان