1 . مطیع
[صفت]

obedient

/əˈbiːdiənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more obedient] [حالت عالی: most obedient]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مطیع فرمانبردار

معادل ها در دیکشنری فارسی: حرف‌شنو سربه‌راه مطیع فرمانبر
مترادف و متضاد acquiescent compliant dutiful disobedient rebellious unruly
  • 1.Obedient to his father's wishes, Guy did not explore any further.
    1. "گای" که مطیع خواسته‌های پدرش بود، بیش از این تحقیق نکرد.
  • 2.The obedient dog came when his master beckoned.
    2. سگ مطیع هنگامی که صاحبش با اشاره او را صدا کرد، جلو آمد.
  • 3.When parents make reasonable requests of them, the majority of my friends are obedient.
    3. بیشتر دوستانم زمانی که والدینشان از آنها درخواست‌های منطقی می‌کنند، مطیع هستند.
تصاویر
  •  تصویر obedient - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان