خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متوقفشده
2 . پشت خط (تلفن)
[عبارت]
on hold
/ɑn hoʊld/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متوقفشده
دچار تأخیر شده
1.The plans are on hold until after the election.
1. برنامهها تا بعد از انتخابات متوقف شدهاند.
2
پشت خط (تلفن)
1.His secretary kept me on hold.
1. منشی او من را پشت خط نگه داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
on hand
on good terms
on foot
on fitr eid, muslims don’t fast.
on fire
on holiday
on loan
on merit
on no account
on one's best behavior
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان