خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یتیم
[اسم]
orphan
/ˈɔːrfn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
یتیم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پدرمرده
یتیم
1.a poor little orphan
1. یک یتیم کوچولوی فقیر
2.He was an orphan and lived with his uncle.
2. او یتیم بود و با عمویش زندگی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ornithophile
ornithology
ornithologist
ornate
ornamentation
orphanage
orphaned
orphanhood
orpiment
ortega
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان