1 . خارج از 2 . از روی 3 . از
[حرف اضافه]

out of

/ˈɑʊt̬.əv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خارج از

مترادف و متضاد in
  • 1.He has been out of the country for a long time.
    1. او مدت زیادی است که خارج از کشور بوده است.
توضیحاتی درباره out of
حرف اضافه out of در این مفهوم اشاره به بیرون یا خارج از مکانی بخصوص بودن اشاره دارد.

2 از روی به سبب

  • 1.I only went there out of curiosity.
    1. من فقط از روی کنجکاوی به آنجا رفتم.
  • 2.She volunteered out of a sense of duty.
    2. او به سبب حس وظیفه داوطلب شد.
توضیحاتی درباره out of
حرف اضافه out of در این مفهوم به دلیل یا علت عمل یا کاری اشاره دارد.

3 از

معادل ها در دیکشنری فارسی: از
  • 1.Eight out of ten people think that the manager is right.
    1. هشت نفر از ده نفر معتقدند که حق با مدیر است.
  • 2.He made a table out of some old pieces of wood .
    2. او از چند تکه چوب قدیمی یک میز ساخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان