Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اخراج کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to oust
/aʊst/
فعل گذرا
[گذشته: ousted]
[گذشته: ousted]
[گذشته کامل: ousted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اخراج کردن
برکنار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخراج کردن
برکنار کردن
بیرون کردن
مترادف و متضاد
drive out
eject
1.He was ousted as chairman.
1. او از سِمَت رئیس بودن اخراج شد.
2.She is a strong supporter of the recently ousted president.
2. او حامی پروپاقرص رئیسجمهورِ تازه برکنار شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
ourselves
ours
our train leaves from platform 3.
our teacher is the man wearing sunglasses.
our students must be well-dressed.
out
out cold
out in the open
out loud
out of
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان