خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرنگون کردن
2 . براندازی
[فعل]
to overthrow
/ˌoʊvərˈθroʊ/
فعل گذرا
[گذشته: overthrew]
[گذشته: overthrew]
[گذشته کامل: overthrown]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرنگون کردن
برانداختن، واژگون کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برافتادن
برانداختن
خلع کردن
واژگون کردن
سرنگون کردن
1.The dictator was overthrown in a military coup.
1. (حکومت) رهبر مستبد در یک کودتای نظامی سرنگون شد.
[اسم]
overthrow
/ˌoʊvərˈθroʊ/
قابل شمارش
2
براندازی
سرنگونی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انقراض
براندازی
تصاویر
کلمات نزدیک
overtaking
overtake
overt
overstep
overstay
overtime
overtired
overtly
overtone
overture
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان