خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باطل کردن
2 . واژگون شدن
3 . واژگون کردن
[فعل]
to overturn
/ˌoʊvərˈtɜːrn/
فعل گذرا
[گذشته: overturned]
[گذشته: overturned]
[گذشته کامل: overturned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باطل کردن
از بین بردن، لغو کردن
1.His sentence was overturned by the appeal court.
1. حکم او توسط دادگاه تجدیدنظر باطل اعلام شد.
to overturn a verdict
باطل کردن یک حکم
2
واژگون شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چپه شدن
سرنگون شدن
سرنگون کردن
1.The car skidded and overturned.
1. ماشین لیز خورد و واژگون شد.
3
واژگون کردن
1.He stood up quickly, overturning his chair.
1. او سریع ایستاد و صندلیاش را واژگون کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
overture
overtone
overtly
overtired
overtime
overturn the original verdict
overuse
overvalue
overview
overweening
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان