Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . وسیله جمع کردن
[اسم]
packing
/ˈpækɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله جمع کردن
1.She finished her packing and zipped up the bag.
1. او وسیله جمع کردنش را تمام کرد و زیپ کیفش را بست.
2.When shall we do the packing?
2. کی باید وسیله جمع کنیم؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
packhorse
packet boat
packet
packera aurea
packera
packing box
packing case
packing material
packing needle
packing plant
کلمات نزدیک
packhorse
packet
packer
packed lunch
packed
packing case
pact
pacy
pad
pad out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان