خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نقاشی (تصویر)
2 . نقاشی (هنر)
[اسم]
painting
/ˈpeɪnt.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نقاشی (تصویر)
نقاشی (اشاره به رنگ کردن در و دیوار و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تابلو
نگار
مترادف و متضاد
image
oil painting
picture
portrayal
1.I took a painting and drawing class.
1. من یک کلاس نقاشی و طراحی برداشتم.
2.The walls are covered with oil paintings.
2. دیوارها پر از نقاشیهای رنگ روغن است.
a painting by Caravaggio
یک نقاشی از "کاراواجیو"
House painting
نقاشی خانه
2
نقاشی (هنر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نقاشی
1.I cannot live without painting.
1. من بدون نقاشی نمیتوانم زندگی کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
painter
paintbrush
paintball
paint the town red
paint scraper
paintwork
pair
pair work
paisley
pajamas
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان