خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رنگپریدگی
[اسم]
pallor
/ˈpælər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رنگپریدگی
زردرنگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پریدگی رنگ
1.He had a sickly pallor.
1. او به خاطر بیماری رنگ پریده ای داشت.
2.Her cheeks had an unhealthy pallor.
2. گونه های او رنگ پریدگی ناشی از بیماری داشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pallid
palliative
palliate
pallet
pallas's cat
palm
palm off
palm tree
palmer
palmetto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان