Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خوردن
2 . در کاری شرکت کردن
[فعل]
to partake
/pɑːrˈteɪk/
فعل ناگذر
[گذشته: partook]
[گذشته: partook]
[گذشته کامل: partaken]
صرف فعل
1
خوردن
نوشیدن، مصرف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوردن
میل کردن
formal
humorous
old use
1.Would you care to partake of some refreshment?
1. میل دارید نوشیدنی بخورید؟
2
در کاری شرکت کردن
ورود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سهیم شدن
شرکت کردن
شریک شدن
formal
old use
1.They preferred not to partake in the social life of the town.
1. آنها ترجیح دادند در زندگی اجتماعی شهر ورود نکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
part-timer
part-time
part with
part of speech
part exchange
parthenon
parthian
partial
partiality
partially
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان