1 . خوردن 2 . در کاری شرکت کردن
[فعل]

to partake

/pɑːrˈteɪk/
فعل ناگذر
[گذشته: partook] [گذشته: partook] [گذشته کامل: partaken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خوردن نوشیدن، مصرف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوردن میل کردن
formal humorous old use
  • 1.Would you care to partake of some refreshment?
    1. میل دارید نوشیدنی بخورید؟

2 در کاری شرکت کردن ورود کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سهیم شدن شرکت کردن شریک شدن
formal old use
  • 1.They preferred not to partake in the social life of the town.
    1. آنها ترجیح دادند در زندگی اجتماعی شهر ورود نکنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان