خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسیر
[اسم]
path
/pæθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسیر
راه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راه
ره
سبیل
صراط
طریق
طریقت
گذرگاه
مترادف و متضاد
pathway
pavement
track
1.a bike path
1. مسیر دوچرخهسواری
2.a career path
2. مسیر حرفهای [شغلی]
to follow the path
مسیر را طی کردن
They followed the path until they came to a gate.
آنها مسیر را طی کردند تا اینکه به یک دروازه رسیدند.
the path to/leading to someplace
مسیر (رفتن) به جایی/مسیر منتهی به جایی
1. a path leading to the summer house
1. یک مسیر منتهی به خانه تابستانی [ویلا]
2. This is the path to the cliffs.
2. این مسیر رفتن به آن صخرهها است.
in something’s/somebody’s path
در مسیر چیزی/کسی
The tornado destroyed everything in its path.
گردباد همه چیز را در مسیرش نابود کرد.
into the path of something
در مسیر چیزی
She walked into the path of an oncoming vehicle.
او در مسیر یک اتومبیل در حال نزدیک شدن قدم گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
paternity leave
paternity
paternal
paterfamilias
patently
pathetic
pathetic fallacy
pathetically
pathogenic
pathological
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان