خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صلح
2 . آرامش
[اسم]
peace
/piːs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صلح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرامش
آسودگی
صلح
مترادف و متضاد
law and order
peacefulness
conflict
1.There'll be no peace until she gets what she wants.
1. هیچ صلحی در کار نخواهد بود تا زمانی که او چیزی را که میخواهد بهدست آورد.
at peace with
در صلح بودن با
The country is at peace with its neighbors for the first time in years.
کشور برای اولین بار طی سالها با همسایگان خود در صلح است.
to make peace with
صلح کردن با
By the end of the century, France had made peace with Britain.
در پایان قرن، فرانسه با بریتانیا صلح کرده بود.
peace talks/negotiations
مذاکرات صلح
A fourth round of peace talks will begin on Monday.
چهارمین دور مذاکرات صلح روز دوشنبه آغاز خواهد شد.
to maintain/restore/bring peace
حفظ کردن/بازگرداندن/آوردن صلح
1. The emperor’s brother was able to restore peace in the troubled areas.
1. برادر امپراطور توانست صلح را به مناطق پرتنش بازگرداند.
2. They’re trying to maintain peace.
2. آنها سعی دارند صلح را حفظ کنند.
2
آرامش
آسودگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرامی
مترادف و متضاد
calm
calmness
equanimity
serenity
tranquillity
agitation
distress
irritation
1.You'll need peace and quiet to study.
1. برای درس خواندن به آرامش و سکوت نیاز داری.
in peace
در آرامش
Go away and let us to finish our dinner in peace.
برو پی کارت و بگذار شاممان را در آرامش تمام کنیم [بخوریم].
to be at peace
در آرامش بودن/آرامش داشتن
He says he's at peace when he's walking in the mountains.
او میگوید وقتی که در کوهستان راه میرود، آرامش دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pea pod
pea jacket
pea bean
pea
pe-tsai
peaceful
peach
peach melba
peachy
peachy-colored
کلمات نزدیک
pea brain
pea
pe
pdq
pcc
peace dividend
peace process
peaceable
peaceful
peacefully
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان